یکشنبه، فروردین ۲۱، ۱۳۹۰

ایام مبارک (با کلی تاخیر) :)

به قول شمس تبريزی: ایام می آيد تا به شما مبارک شود
ایام را مبارک باد از شما
مبارک شمايید
من احساس می کنم هر وقت سال جدیدی می شه یا سالگرد تولدمون، سه تا اتفاق می تونه افتاده باشه : اول اینکه ما یک سال مستهلک شدیم ، مثل ماشینی که یک سال کار کرده و کهنه تر شده. دوم اینکه رشدی صورت نگرفته. سوم اینکه در سالی که گذشته رشد کردیم و مثل نهالی که در حال رشد هست ریشه هامونو بیشتر در دل خاک فرو بردیم ، قوی تر شدیم و بیشتر به سمت باروری پیش رفتیم. معمولاً ما آدمها به سن تقویمی نگاه می کنیم. اگه تو روز تولد بیست و هشت سالگیمون 28تا شمع روشن می کنیم معنیش چیه؟ اینکه 1سال پیرتر شدیم یا اینکه 1سال رشد کردیم و تواناتر شدیم؟ اگه یه کرنومتر دستمون بود و لحظاتی رو که در سال گذشته زندگی کردیم ( نه لحظاتی رو که زنده بودیم ) اندازه می گرفتیم فکر می کنید چقدر می شد؟ چند ماه ، چند روز یا شایدم چند ساعت!
امیدوارم برای دوستان در سال جدید مورد سوم اتفاق بیافته و کرنومتر زندگیتون بیشتر و بیشتر کار کنه و همینطور برای سالهای بعد و بعدتر. در آخر ، نمی گم که سال خوبی داشته باشید بلکه با الهام از شمس تبریزی آرزو می کنم که سال خوبی رو بسازید چون هیچ چیز بدون فاعل اتفاق نمی افته.

چهارشنبه، اسفند ۱۸، ۱۳۸۹

Worst Habit

Feeling sorry for yourself , and your present condition , is not only a waste of energy but the worst habit you could possibly have.
Dale Carnegie


تفکر تساوی گونه

این نوع تفکر ، نوعی خاصی از تحریفات شناختی است که در آن حادثه ای و یا امری به طور قطع مساوی چیز دیگری فرض می شود. به این مثال ها توجه کنید:
قبولی در کنکور سراسری = خوشبختی
رد شدن در کنکور سراسری = بدبختی
زیبایی در چهره = تداوم ازدواج
عدم زیبایی در چهره = عدم تداوم ازدواج
داشتن فرزند = خوشبختی
نداشتن فرزند = بد بختی
و ده ها مورد از تساوی ها که به طور روزمره بسیاری از افراد به کار می برند، بدون توجه به این که توسط این قطعیت ها روابط خود را با محیط و حتی با خود را به صورت آسیب زایی تحت تاثیر قرار می دهند. برای پی بردن به این موضوع که در یک مورد خاص چقدر از تفکر تساوی گونه استفاده می کنید از خود بپرسید که آن حادثه برای شما چه معنایی دارد. به این مثال توجه کنید:
مراجعی که به تازگی از همسرش جدا شده بود در مقابل این سئوالم که این حادثه (طلاق) برایت چه معنایی دارد؟
پاسخ داد : "این حادثه تمام زندگیم را نابود کرد." (با حالت گریۀ شدید)
یعنی : جدایی از همسر = نابودی تمام زندگی
جالب است که در این مورد افراد هیچ گونه تبصره و یا استثنایی را در موقع تفکر در مورد حادثه ایی که اتفاق افتاده به ذهن خود خطور نمی دهند که البته اگر خطور دهند دیگر تساوی وجود نداشته و معنا نخواهد داشت. زیرا که 4= 2*2 بدون هیچ گونه تبصره ، شرط و استثنا است وگرنه تساوی معنایی ندارد. اگر فردی که دچار تفکر تساوی گونه است از این کانال اصلی عبور نکند قادر نیست با قاطعیت تحریفات دیگر را ابراز کند و با آشکارسازی هیجانات و عواطف شدید از سخن خود دفاع کند.

شنبه، بهمن ۳۰، ۱۳۸۹

یک تکنیک از NLP : دادن کادر جدید

تغییر در کلمه متقابلاً تغییر در ادراک بوجود می آورد. مثلاًً فردی می گوید من بد بخت و بیچاره هستم. وقتی این کلمه بر زبان فرد جاری شد به سرعت سیگنالهای منفی به مغز مخابره می شود و پیامی که صادر می شود این است : بسه دیگه، این همه کار می کنی که چی بشه؟! دست از کار بکش و هیچ فعالیتی نکن (پیامی بازدارنده)، یا تو موجود بی ارزشی هستی که هیچ کس تورا دوست ندارد. در اینجا برای درمان فرد به او کادر جدید می دهیم. به او می گوییم: تو بدبخت و بیچاره نیستی، بلکه تو فردی هستی که از کائنات رنج زیادی برده ای. وقتی کلمه عوض شد، ادراک فرد و دید فرد نسبت به خودش عوض می شود و دیگر خود را بی ارزش نمی داند، چون می فهمد رنج او موقتی بوده و گذراست و افق های جدیدی به روی او گشوده خواهد شد. کادر جدید دادن به ادراک فرد باید به گونه ای باشد که حرکت جدید به فرد دهد و باعث شود با این تغییر ادراک گامهای رو به جلو بردارد.

دوشنبه، بهمن ۲۵، ۱۳۸۹

A Little Hope

A little hope is what one needs
A little hope can shine your life…
Can turn it over & make it bright,
Can open doors & switch on lights,
and clear the way for you at nights,
and bring you back smiles and sighs…

A little hope is what one needs
Makes everything easy for you to achieve…
In a simple way with joy you’ll say,
The future is ahead & the past is dead…
And life is going on with good coming days,
Where I’ll share my love with one I’ll love,
And still hold on to a little hope.

+Source : Teenager Magazine

جمعه، بهمن ۲۲، ۱۳۸۹

طلاق سرزمین نا شناخته ای برای کودکان

عدم اطمینان، عامل نگرانی اکثر بچه ها بعد از طلاق است. بچه ها با از دست دادن یکی از والدینشان همواره دچار نگرانی و اضطراب از دست دادن والدی که در کنارش حضور دارند هستند که این امر حتی گاه به بیماری جسمی نیز منجر می شود. یکی از راهکارهایی که امروزه برای از بین بردن اضطراب و نگرانی بچه های طلاق توصیه می شود برنامه ریزی کلاسهای فوق العاده هدفمند برای آنان است. کلاسهای هنری به ویژه موسیقی بسیار توصیه می شود زیرا باعث تخلیۀ انرژی های منفی شده و نوعی احساس آسودگی و آرامش به کودک می دهد. داشتن برنامۀ زمان بندی فعالیتهای روزمره از دیگر راهکارهای رفع احساس اضطراب و نگرانی است. مثلاً با مشورت و توافق با او ساعات خواب ، مطالعه ، ورزش و ... را مشخص کنید. این امر باعث بوجود آمدن حس امنیت ، آرامش و... می شود و به آنها کمک می کند که چگونه به طور ناخودآگاه به اضطرابشان غلبه کنند. بسته به سن کودک ، دلایل طلاق و عدم امکان ادامه دادن رابطه را برایش توضیح دهید.به این چند راهکار برای چگونه صحبت کردن در مورد طلاق توجه کنید:
1.پیش از طلاق برای صحبت کردن راجع به طلاق ، جدایی و تغییرات زندگی با فرزندتان برنامه ریزی کنید.
2.بهتر است صحبت کردن تدریجی دربارۀ طلاق در حضورهمسرتان باشد.
3.هیچ وقت هنگام صحبت کردن راجع به مشکلاتی که منجر به جدایی تان شده نسبت به همسرتان بی احترامی نکنید.
4.در رابطه با تغییر و تحولات زندگی بعد از جدایی ، اطلاعاتی به فرزندتان بدهید. اگر تغییری در مدرسه و فعالیتهای او پیش آمد آن را عنوان کنید. البته از ذکر جزییات خودداری کنید زیرا همین امر باعث ایجاد اضطراب و ترس از ورود به سرزمین ناشناخته ها می شود (درمورد فرزندان بزرگتر مطمئناً شما مجبور به بیان اطلاعات بیشتر خواهید شد زیرا ذهن پرسشگر آنها را نمی توانید بدون پاسخ بگذارید ولی تا حد امکان در مرحلۀ اول از بیان تغییراتی که منجر به اضطراب در آنها می شود خودداری کنید.).
کودکان را مقصر قلمداد نکنید:
بسیاری از کودکان بعد از طلاق به خاطر بحران روحی ای که دچار می شوند وجود خود را عامل طلاق می دانند. آنها خاطراتی را مرور می کنند که با پدر و مادر خود بر سر موضوعی بحث کرده اند و در نهایت منجر به کشمکش بین آنان شده اند. لذا والدین وظیفه دارند حتی در صورتی که فرزندشان در این باره جمله ای به زبان نمی آورد به او این اطمینان را بدهند که علت جدایی ربطی به حضور او ندارد. اولین گام برای کمک به کودک در رابطه با بحران طلاق این است که والدین خود از این بحران نجات پیدا کنند.
حفظ رابطه با همسر سابق:
1.هرگز در حضور فرزندتان با همسر سابقتان بحث و جدل نکنید.
2.هرگز در حضور فرزندتان از همسر سابقتان بدگویی نکنید و اعتماد فرزندتان را در مورد او از بین نبرید.
3.ارتباط محدود و تعریف شده ای در با همسر سابقتان به خاطر فرزندتان داشته باشید.
4.درصورتیکه از ارتباط با همسر سابقتان دچار خشم ، ترس ، غم ، و گناه می شوید کسی از افراد خانواده و یا دوستان را مسئول حفظ رابطه کنید و هرگز به خاطر فرزندتان این رابطه را قطع نکنید.
بعد از طلاق حمایت اجتماعی یا فردی برای فرزندتان فراهم کنید:
برخی از بچه ها به خاطر درک شرایط غیرطبیعی و حساس والدین از گفتن احساسات واقعی و درد دلهایشان خودداری می کنند لذا من توصیه می کنم اگر خودتان در شرایط روحی مناسبی نیستید برای مدت کوتاهی هم که شده باعث برقراری ارتباط فرزندتان با شخص مورد اعتماد دیگری شوید تا حرفهای ناگفته و احساسات منفی در وجود او تلمبار نشود. اگر عالئم ترس ، خشم ، عصبانیت ، گناه و احساساتی از این قبیل بعد از طی مدت زمانی در او فروکش نکرد هرگز این علائم را نادیده نگیرید بلکه آنها را به عنوان علائم هشدار دهنده طلقی کنید و از مشاورین کمک بگیرید
برخی از علائمی که می تواند آژیر قرمزی باشد عبارتند از:
مشکلات خواب، کاهش تمرکز، بی نظمی، افت تحصیلی، خودآزاری، شب ادراری، ناخن جویدن، لکنت زبان 

نقش کلمات در ارتباط

خوب است بدانید کلمات نقش زیادی در ارتباطات ما ایفا می کنند. بنابراین زمانی می توانید با دیگران ارتباط موثری برقرار کنید که در یک فرایند ارتباطی از کلمات و جملات احترام آمیز و مناسب استفاده کنید. به این مثال توجه کنید. پژوهشی در یک کارخانۀ بسیار بزرگ که تعداد زیادی کارگر در آن کار می کردند انجام شد و نتیجۀ بسیار مهمی حاصل شد. به مدیر کارخانه و مهندسین گفته شد به جای اینکه افراد را با کلمۀ کارگر مورد خطاب قرار دهند، از کلمۀ کاردان استفاده کنند. پس از چند ماه در کمال تعجب دیده شد که روند کار به سرعت بالا رفت. نتیجه این بود که وقتی به شخصی به جای کلمۀ کارگر گفته می شود کاردان او در خود احساس مفید بودن پیدا می کند و در خود شخصیتی می بیند که کار بسیار مهمی انجام می دهد و تاثیرگذار است. در حقیقت کلمات قدرت جادویی دارند. کلمۀ امید در ما حس خوب و کلمۀ نا امیدی و کلمۀ افسرده در ما حس بدی ایجاد می کند. حال شما دوست عزیز خود را چگونه خطاب می کنید؟ آیا به خود مارک و برچسب می زنید؟ عده ای هستند که بیماری خود را بخشی از هویت خود می دانند. یک نفر به آقای ریچارد بندلر(از مربیان بزرگ موفقیت) مراجعه کرد و گفت: سلام، من افسرده هستم. ایشان در جواب گفت: خوشبختم، بنده هم بندلر هستم.

پسخوراند اجتماعی

دیدگاهی که شخصی در رابطه با اعمال ، رفتار ، عقاید و حتی قیافۀ ظاهری ما بیان می کند می تواند برای خود ما پسخوراندی را فراهم کند که ما بر اساس آن تغییرات لازم را در خود ایجاد کنیم. ما انسانها در روابط اجتماعی خود به طور دائمی این پسخوراند ها را دریافت می کنیم : بعضی را می پذیریم و بعضی را رد می کنیم. بعضی از روان شناسان معتقد به تئوری شخصیتی جورج کلی ، اعتقاد دارند که شکل گیری ساختارهای ذهنی ما نه تنها تحت تاثیر آگاهی فردی بلکه آگاهی اجتماعی است. قسمت اعظم این آگاهی توسط پسخوراندهای اجتماعی شکل می گیرد. مروری بر ادبیات پژوهشی در این زمینه نشان می دهد که فیدبک های اجتماعی به عنوان منبعی برای دانش خود در طول کودکی و بزرگسالی با میزان و شدت متفاوت ، تحول می یابد. شونمن و دیگران دریافتند که کودکان هرچه مسن تر می شوند این منبع را با کیفیت بیشتری به کار گرفته و در مقایسه با منابع دیگر تکوین خود ، این منبع به عنوان بهترین منبع قرار می گیرد. اما به نظر می رسد که با افزایش سن و نزدیک شدن به بزرگسالی بار تاثیر پسخوراندهای اجتماعی در تکوین خود نسبت به دورۀ اولیۀ جوانی کاهش می یابد.

چهارشنبه، بهمن ۱۳، ۱۳۸۹

مقایسۀ اجتماعی


این منبع تکوین خود به افراد کمک می کند که هر گونه بی ثباتی در ارزشیابی خود را کاهش دهند و کنترل کنند. مشاهدۀ وضعیت دیگران منبع اطلاعاتی مهمی برای شناخت خود است که در فرایند مقایسۀ خود با دیگران عملی می شود.  فرایند مقایسۀ اجتماعی را در میان بزرگسالان از دو بعد می توان مورد ملاحظه قرار داد:
 1.مقایسه با بالاتر از خود : که همواره نارضایتی را برای فرد مقایسه کننده در پی دارد.
2.مقایسه با پایین تر از خود: که بیشتر برای فرد مقایسه کننده رضایت از خود و عبرت آموزی را به دنبال دارد. شاید نمودی از این عبرت آموزی را بتوان در سخن حکیمان یافت: "ادب از که آموختی ، از بی ادبان"
اما به طور کلی انسان زمانی از لحاظ روانی سالم است که از هر دو مقایسه به طور نسبتاً برابر در فرایند شناخت خود استفاده کند. اگر دائماً مقایسه با پایین تر از خود باشد باعث خود شیفتگی و اگر فقط با بالاتر از خود باشد باعث کاهش عزت نفس می شود.

خودمشاهده گری

ما انسانها بسیاری از موارد خود را مورد مشاهده قرار می دهیم و با این مشاهده گری علاوه بر اینکه آگاهی بر حالات، افکار و احساسات خود می یابیم بسیاری از تغییرات مهم را در خود ایجاد می کنیم. بسیاری از موارد این منبع در کنار منابع دیگر شناخت خود که در مطالب قبلی به آنها اشاره شد و در مواقعی به تنهایی عمل می کند. برای مثال زمانیکه ما غمگین و یا مضطرب هستیم و یا احساس دردی داریم، سعی می کنیم کاری کنیم و تغییری ایجاد کنیم تا از این وضع رها شویم. توسط خود مشاهده گری می توانیم عادات و رفتارهای نامطلوب را در خود کنترل کنیم.  نتیجۀ خود مشاهده گری ، خود هوشیاری (Self Awareness) است. که خود به دو نوع تقسیم می شود:
1.خود هوشیاری مفعولی: فرد در این فرایند تمرکز بر خود جدا از اطراف خود دارد.
2.خود هوشیاری فاعلی: تمرکز فرد بر محیط اطراف بیشتر از خود است.
خود هوشیاری نوع اول اشتغال ذهنی با خویشتن است که در دورۀ هویت جویی در نوجوانی اتفاق می افتد در حالیکه در نوع دوم ، آگاهی از خود موضوعی است بر اساس آنچه دیگران مشاهده می کنند. این نوع خود هوشیاری در اوایل دورۀ نوجوانی قبل از 14 سالگی اتفاق می افتد که اضطراب اجتماعی را نتیجه می دهد. در پست های بعدی راجع به منابع دیگر شناخت خود خواهم نوشت. J

شنبه، بهمن ۰۹، ۱۳۸۹

قدرت کلمات

افلاطون در سال 428 پیش از میلاد در کتاب جمهوریت خود می نویسد:
اگر قرار است سر و بدن سالم باشند، نخست باید شروع به درمان روان کرد. این نخستین قدم است. درمان روان باید با استفاده از جاذبه ایی صورت گیرد و این جاذبه، کلمات مناسب هستند که در روان انسان تعادل به وجود می آورند؛ آنجا که تعادل باشد سلامتی تامین می گردد. نه تنها در سر، بلکه در تمام بدن.
مقدمه ای که در ابتدای کار آورده شد را چندبار بخوانید تا ملکۀ ذهنتان شود. همان طوری که می بینید، افلاطون سلامتی بدن را منوط به سلامتی روان می داند و سلامتی روان را در گرو استفاده از کلمات مناسب. خوب است بدانید ضمیر ناخودآگاه یا بخش ناهوشیار ذهن ما که در نیمکرۀ راست مغز وجود دارد، وظیفه اش کنترل تمام قسمت های بدن است. از خصوصیات بارز ضمیر ناخودآگاه این است که قابلیت تجزیه و تحلیل ندارد. یعنی نمی تواند خوب را از بد تشخیص دهد. در واقع هر کلمه ای را بر زبان جاری بسازید، آن کلمه را به مبارزه نمی طلبد و به راحتی روی آن حساب باز می کند. بنابراین بیاندیشید که چه کلماتی را بر زبان جاری می کنید.

جمعه، بهمن ۰۸، ۱۳۸۹

زندگی

زندگی را چنان با تمامیت زندگی کن
که هر لحظه اش یک ضیافت باشد
زندگی می تواند یک آواز باشد
یک رقص
یک جشن مدام
تنها چیزی که باید بیاموزی تصدیق زندگی است :)

خودشناسی

روان شناسان در ارتباط با منابع تکوین خود ( self ) منابع متعددی رو ذکر می کنن که بر اساس اونها خود در انسانها شکل می گیره و رشد می کنه. اما آقای شونمن ( خود شناس معروف ) با مرور بر مطالعات و تحقیقات گسترده در مورد خود، تنها 3 منبع برای شناخت خود در نظر گرفته که عبارتند از:
1.خود مشاهده گری (self observation)
2.مقایسۀ اجتماعی (social comparison)
3.پسخوراندهای اجتماعی (social feedback)
ما انسانها با خود مشاهده گری علاوه بر اینکه بر حالات ، افکار و احساساتمون آگاهی پیدا می کنیم ، بسیاری از تغییرات مهم رو در خودمون ایجاد می کنیم. هرچی انسان مسن تر می شه شاید سهم این منبع در جهت دهی و هدایت کنش های مختلف خود بیشتر بشه. فستینگر معتقده که مردم ترجیح می دن تا خودشونو توسط خصوصیاتی ارزشیابی کنن که سر راست ، عینی ، غیر ذهنی و ملموس باشه و زمانی که این خصوصیات و معیارها وجود ندارن ، اونها تمایل دارن که خودشونو در مقایسه با دیگران ارزیابی کنن. این منبع شناخت خود که حدود سه سالگی شکل می گیره به ما کمک می کنه که هرگونه بی ثباتی در ارزشیابی خود رو کاهش بدیم و کنترل کنیم. بعضی محققین که به تئوری تعامل بین فردی اعتقاد دارن ، بیان می کنن که آگاهی از خود زمانی شکل می گیره که شخص از دیدگاههای دیگران آگاه می شه. شروع استفاده از این منبع حدود 6 سالگیه. شونمن طی تحقیقات گسترده نشون داد که کودکان هرچی بزرگتر می شن این منبع رو با کیفیت بیشتری بکار می گیرن تا اینکه در نوجوانی بکارگیری این منبع به اوج خودش می رسه. اما انسان سالم از نظر روانی انسانیه که بتونه از تمام این منابع به طور مساوی (حدود ...33/33درصد ) در شناخت خودش استفاده کنه.
برگرفته از مقالۀ از یونگ تا شونمن (دکتر جلال یونسی)

دوشنبه، بهمن ۰۴، ۱۳۸۹

به نام خودم...

به نام خودم که اساس حقم
و بر علیه خودم که نماد باطلم
به نام خودم که همه شادی هستیم
و بر علیه خودم که افسرده ترین مردمانم
به نام خودم که نشانۀ جاوید زندگیم
و برعلیه خودم که همه تبلور مرگم
به نام خودم که شادترینِ مردمان زمینم
و بر علیه خودم که افسرده ترین افسردگانم
به نام خودم که دوستدار خویشتنم
وبر علیه خودم که دشمن ترین افراد با خودم منم
 احتمالاً این متن در ذهنتون یه چالشی ایجاد کرده، در اینجا صحبت از اینه که در وجود هر کدوم از ما دو نیرو و دو قطب کاملاً متضاد وجود داره. یکی تماماٌ در جهت تداوم و تکامل ارگانیزم و دیگری در جهت تخریب و توقف کارکردهای اون. شاید باورش سخت باشه که در درون هر کدوم از ما قطب هایی این چنین متضاد و متعارض وجود دارن. آیا هر کدوم از ما در درونمون یک دشمن سرسخت و غیرقابل کنترلو حمل می کنیم ، که موضوع دشمنی هم خود ما هستیم؟ و در عین حال از این قدرت برخورداریم که صادقانه و صمیمانه عاشق خودمون باشیم و راه تکامل خودمونو در پیش بگیریم؟!